چکیده :
ترجمه ماشینی :
مشکل بیگانگی و فتیشیسم ارائه شده توسط لودویگ فویرباخ در آثارش، به ویژه جوهر مسیحیت (1841) و سخنرانی در مورد جوهر دین (1851)، احتمالاً به نوعی به درک مارکس از پدیده ها و خصلت فتیشیستی کالا کمک کرده است.
پول و اقتصاد سیاسی مدرن و همچنین درک سرمایه داری به عنوان شیوه تولید مبتنی بر کار بیگانه شده و بنابراین ساختاری مشابه با دین یا بیگانگی مذهبی دارد.
بنابراین، به گفته مارکس، به اصطلاح اقتصاد سیاسی و اقتصاددانان بورژوا، کاری جز ایجاد و ایده آل کردن یک الهیات جدید انجام نمی دادند.
در واقع، دین سرمایه داری، کیش پول، در طول تاریخ از خود مسیحیت یا هر دین دیگری قدرتمندتر شده است و مطلقاً بر بشریت و جامعه حکومت می کند.
از نظر مارکس، مسیحیت با پرستش خدا و موجود انتزاعی، مفیدترین و مناسبترین دین برای سرمایهداری است و به نوعی مسئول آمادهسازی زمینه برای میدان ذهنی و ایدئولوژیک است.
به هر حال، سرمایه و همچنین خدا، طبق نظریه مارکس، گوهر بیگانه شده و بیرونی شده انسان را نشان می دهد که تحت تسلط و پرستش او است.
فتیشیسم دینی یا بیگانگی دینی، در تبدیل مخلوق به خالق، جهان و همه ارزش های آن را وارونه می کند، اشیا را به انسان و انسان را به اشیاء تبدیل می کند، یعنی فرآیند عینیت یافتن و انسان سازی اشیا را آغاز می کند.
درام تاریخی که امروزه بشریت زندگی می کند، درام فتیشیسم است.
همانطور که در فتیشیسم مذهبی یا بت پرستی مذهبی، فتیشیسم سرمایه داری که توسط طبقه حاکم حمایت و تحریک می شود، به عنوان ابزار سلطه و مشروعیت بخشیدن به ساختارهای سرکوب و استثمار انسان توسط انسان عمل می کند.
مارکس نیز مانند فویرباخ به دنبال تقبیح محاصره پیشرفت، فرهنگ و رهایی انسان است که توسط بیگانگی و فتیشیسم یا بت پرستی مذهبی ایجاد شده است.
هم برای مارکس و هم برای فوئرباخ، رهایی انسان، و در نتیجه غلبه بر فتیشیسم توسط بشریت، باید از فلسفه و همچنین پرولتاریا بگذرد.
the problem of estrangement and fetishism presented by ludwig feuerbach in his works, especially his essence of christianity (1841) and lectures on the essence of religion (1851), possibly contributed in some way to marx’s comprehension of the phenomena and fetishistic character of commodity, money, and modern political economy, as well as the understanding of capitalism as a mode of production based on alienated labor, and therefore it has an analogous structure to religion or religious alienation.
thus, the so-called political economy and bourgeois economists, according to marx, would have done nothing more than establish and idealize a new theology.
in fact, the capitalist religion, of the cult of money, has become, in the course of history, more powerful than christianity itself or any other religion, reigning absolutely over humanity and society.
for marx, christianity, with its worship of god and the abstract being, is the most useful and adequate religion to capitalism, as well as, in a certain way, responsible for preparing the ground for the subjective and ideological field.
after all, capital as well as god, according to marx's theory, represents the alienated and externalized essence of man, who is dominated and worshiped by him.
religious fetishism or religious alienation, in transforming the creature into creator, inverts the world and all its values, turning things into men and men into things, that is, it begins a process of objectification and the humanization of things.
the historical drama lived by humanity today is the drama of fetishism.
just as in religious fetishism or religious idolatry, capitalist fetishism, sustained and stimulated by the ruling class, acts as an instrument of domination and legitimation of structures of oppression and exploitation of man by man.
like feuerbach, marx also seeks to denounce the blockade of progress, culture and human emancipation, created by alienation and fetishism or religious idolatry.
for both marx and feuerbach, human emancipation, and thus the overcoming of fetishism by humanity, must pass through philosophy as well as the proletariat.